جدید ولی کهنه


دارم کفش های کهنه کفاشی را می خرم که تا جا داشته است وصله زده به تنش! می گویم با خودم: از فردا کفش نو می پوشد لابد و فردا می بینمش که کفش جدیدی بر پاش هست که چند وصله کمتر دارد از مال من... همه مان صاحب چیزی هستیم که شاید به چشممان جدید باشد اما کهنه است وروزی به دست یا پای کسی دیگر بوده صاحب ثروتی یا علمی یا مقامی یا زندگی خوب حتی بکر ترین چیزها که فکرش را بکنیم واقعا نو نیستند. این را خیلی از آدم ها بعد از مرگ می فهمند!

محبوب ترها