فرصت

کاش این قدر گرفتار نبودم...وگرنه فرصت می کردم این صفحه را به روز کنم.از این بگذریم صفحه های بیشماری از زندگی ام مانده است که مدت هاست به روز شان نکرده ام.

چندگانه ی فلاکت

1-کیف قاب ها را گرفتند.تلوبزیون با آن ها مصاحبه می کرد و هر کدام می گفتند که چند مورد کیف قاپی داشته اند.همه داشتند تأسف می خوردند و البته مسرور بودند که این ها را گرفته اند و من با خودم حساب می کردم آن ها چند تا کیف را باید قاپیده باشند تا بشود صد میلیون.وچند تا می شود یک میلیارد و چند سال لازم است تا یک کیف قاپ پرکار صاحب میلیاردها تومان پول شود و تعجب می کردم که چرا باید این بدبخت ها را بگیرند و خیلی های دیگر رها باشند با وثیقه و بدون وثیقه!
2-چند روز پیش کتابی دیدم چاپ سروش نوشته علی کردان.حرف های جالبی آن جا بود درباره سیاست و فرهنگ و در همه ان ها نگاه مذهبی حاکم.(یک جور مذهب خاصی که خودتان می دانید).و البته خود این کتاب و نویسنده محترم یک پیام بزرگ داشته:حرف زدن کار چندان دشواری نیستوهمونی که سعدی هم انگار یکجایی گفته:به سخندانی نیست!
3-مناره های مسجد جمکران را خیلی وقت است که از نزدیک ندیده ام اما هر گاه که به مهدویت می اندیشم یاد مناره های جمکران هم می افتم.خوب کاری است ایت بتنی های مجلل!می دانید چرا چون لابد خیلی زشت است که آدم با یادآوری امام زمان ومهدی و منجی بشریت به یاد مردم فقیر وبدبخت حومه مسجد جمکران بیفتد.باید یک چیزی توی جمکران باشد که حواسمان را از واقعیات زشت اطراف برای لحظاتی دور کند.چی بهتر از مناره.ظاهرا برخلاف آنچه که امام می فرمود اسلام به مناره های اینچنینی احتیاج دارد.

اصول به نرخ روز گرایی

قضیه وام100میلیونی به مجلسی ها سروصدای بعضی را درآورده.تعجب می کنم.فکر می کردم خیلی وقت است که دلسوزان فاتحه اصول گرایی واقعی را خوانده اند.اما انگار هنوز امیدوارند وگرنه انتقاد نمی کردند.خوب انتقاد بکنید ولی به نظرم نباید توقعی داشت.قدرت همین است دیگر.باید بد و خوب یکجوری غربال شوند!

یوزارسیف به جای یوسف

آقای سلحشور عزیز در وبلاگ خود از پشتوانه تحقیقاتی سریالی که ساخته است دفاع کرده است.و خوب شد که این کار را کردند تا ثابت شود که متاسفانه همان گونه که پیش بینی می کردم در نوشتن سریال یوزارسیف از منابع غیر اسلامی هم بهره ها برده اند.این آغاز مشکل است.صحبت بر سر این است که چرا باید متوسل به منابعی بشویم که از صحت و سقم آن ها بی خبریم و احتمال تحریف و خطا در آن بسیار است.و از این جا باز می گردم به همان سوال اصلی که چه ضرورتی دارد پا را از آن چه که قرآن درباره پیامبران تعریف کرده و مطلوب خود را از آن حاصل کرده است فراتر بگذاریم ودنبال تفصیل قضیه را تا به حدی بگیریم که ناچار دست به دامان افسانه ها وتاریخ سرایی و سازی های ملل دیگر برویم و واقعیت را به افسانه بیامیزیم؟از این بگذریم که اساسا قصد به تصویر کشیدن فردی که زیباترین انسان های تاریخ بوده است کاری از پیش شکست خورده است وباز بگذریم از این که ما به اسم قصه های قرآن تصاویر زنان را با مسامحه در حدود شرحی به نمایش می گذاریم وباز بگذار بگذریم از این که در شخصیت پردازی ها چهره ای چنین بلاهت زده از پیامبر خدا یعقوب و نیز فرمانروای مصر تحویل مخاطب خود می دهیم.به راستی آیا جناب سلحشور چه چیزی را از ساختن این سریال می جسته اند که حالا حاصل شده باشد وجای دفاع باقی مانده باشد؟شاید درست تر این باشد که سریال ساخته شده را قصه ساختگی ای با محوریت شخصی به نام یوزارسیف بدانیم بی هیچ ربطی به قرآن وتاریخ وچیزهای مهم دیگر.

همه چیز و هیچ چیز!

بگذارید از کردا ن نگویم و از احمدی نژاد و مجلس و سیاست ودین وباقی قضایا .بگذارید ما یکی کاری به اوباما و آمریکا و غیره نداشته باشم. هفته قبل این موقع تهران بودم اجلاس حکمت جریان شناسی ادبیات معاصر.راضی نکننده بود وخسته کننده.سوال امیرخانی هنوز در سرم زنگ دارد که:اگر خمینی نبود هر یک از ما الان کجا بود و به چه کاری مشغول؟
هزار موضوع نا نوشته من کنار جواب این سوال باشد برای بعدها که فرصت نوشتن برایاین جا پیدا کنم.این روزها از سطحیتی که در اندیشه برخی نخبگان می بینم به خود می پیچم.سطحیت بلای جان ماست...یادتان هست قبل تر ها گفته بودم چیزی که احمدی نژاد کم دارد وجود یک اسلام شناس واقعی در کنار اوست؟ ما دچار فقرشدیدیم. ما در وجود آدم حسابی زیر خط فقریم.

درباره حمله به نوری زاد

اگر دسترسی دارید به مقاله چرا سکوت مندرج در هفته نامه 19دی قم مراجعه کنید تا ببینید ساحت روحانیت در حقیقت کجا و چگونه دارد خدشه دار می شود.در این مقاله یک روحانی!! در نقد نوری زاد زبان به سخن نه نه به فحش گشوده است.آیا این با ادبیات و منش رسول خدا و ائمه سازگار است؟ در یکی از نظراتی که برای نوشته قبلی من گذاشته شده است نمونه دیگری از فحاشی را می بینید.راستی چرا ما این گونه ایم؟راستی ما دلمان برای منافع دین سوخته یا منافع خودمان؟

درباره نوری زاد

یه مرد پیدا شده روکرده به روحانیت حرف حساب می زنه آقایون ریخته اند به هم دادو هوار راه انداخته اند که به مرجعیت اهانت شده.اگر طلبه نبودم شاید چیزی نمی گفتم.مقتدایی سخن از مصونیت می کند!!!!!!!این راه را باید طی کنیم وگرنه چیزی از دین باقی نمی ماند.نمی دانم به چه زبانی باید بگوییم که دین ما دین شما آقایان از ما بهتران نیست.به عنوان یک درسخوانده حوزه علمیه قم نوری زاد را بر حق می دانم.خدا توفیقش دهد.

درباره حرف های مشایی

با مشایی ناسازگارم اما این هم حرفی است که:سروصدایی که این خبر در داخل رسانه‌های اسراییل کرده، خیلی از مردم عادی اسراییل را به شک انداخته است که نکند حکومتشان دارد به آنها دروغ می‌گوید و به بهانه‌های واهی می‌‌خواهد به جنگ با ایران تشویقشان کند. آنها با خودشان فکر می‌کنند که: بابا، این یارو معاون و فامیل نزدیک احمدی‌نژاد است و اگر گفته با ما (مردم اسراییل) دشمنی ندارد، پس این حرفهایی که دولت ما می‌زند و ایران را بزرگترین تهدید اسراییل و دولت ایران را اصولا حکومتی یهودستیز نشان می‌دهد مزخرف و برای بازارگرمی است. این تیپ شک و تردید انداختن در بین اسراییلی‌ها ده‌ها میلیون دلار برای ایران می‌ارزد و دقیقا منطبق با منافع ملی ایران است.(این تحلیل را از سایت حسین درخشان برداشتم.

چیزی که احمدی نژاد ندارد

چیزی که احمدی نژاد ندارد یا یکی از مهمترین چیزهایی که دولت احمدی نژاد ندارد و ظاهرا اصلا به آن آگاهی ندارند چندتا اسلام شناس واقعی است.ما در اکثر عرصه ها خصوصا فرهنگی فاقد تئوری هستیم واین باید فعلا با وجود آدم هایی که مسلط به دین باشند جبران شود.متأسفانه مشاورین و روحانیون فعلی پیرامون رئیس دولت بیشتر سیاست مدارند تا اسلام شناس!

یوسف بر پرده اوهام

نمی دانم سریال یوسف پیامبر را می بینید یا نه.ولی کاش من هیچ وقت نمی دیدم.که چگونه همه چیز را مسخره کرده اند و چگونه همه را خنگ وخرفت حساب کرده اند.من نمی دانم بزرگان این سرزمین چگونه دارند تحمل می کنند لابد چون خود را مخاطب این جور سریال ها نمی دانند ککشان هم نمی گزد.اما من از حق خودم نمی گذرم.سلحشور و تیمش علاوه بر خدا ویوسف پیامبر باید در روز قیامت به من هم جواب بدهند که آنچه به تصویر کشیده اند از کجا آورده اند و با تشخیص کدام مجتهد اجازه این خیالپردازی ها را دریافت کرده اند؟در فکرم چیزی بنویسم درباره قصه های قرآن وسریال های مثلا مذهبی ما و مشکلات این عرصه از جهت نظری.گونه ای مسئله شناسی!به هر حال متأسفم به حال این قوم جهالت زده... .

از نو شکوفا بشویم

این نوشته آغازینم بر دیدار آشنای 91 است.شاید مناسب این جا هم باشد.
آدم ها اصولا دو جور نوآوری دارند.یا خودش را مورد نوآوری قرار می دهند یا یک موضوع بیرونی مثل مسائل علمی و پژوهش ها و اختراعات صنعتی.وقتی که خودش موضوع نوآوری هستند هم دو جور نوآوری می کنند.یا قضیه به سر و وضع ولباس وقس علی هذایشان مربوط می شود و یا خود خودشان یعنی آن من درونی شان در یک پروسه نوآوری قرار می گیرد.من فعلا بی خیال همه شان می شوم جز همین آخری! این من درونی هم که اشاره شد اصلا چیز قلمبه ای نیست که صحبت کردن درباره اش چندان تخصصی بطلبد یا به تعریف وتوصیفی نیاز باشد.همین قدر که بلد باشی فکر کنی و برای خودت حداقلی از اهمیت را ببینی کافی است که تو بارها به فکرکردن درباره این من درونی(همان خود خودت) وادار شده باشی.می گفتم که گاهی من انسان ها است که دچار نوآوری می شود.این را هم متوجه هستید که نوآوری همیشه مثبت نیست وبستگی به جهتش دارد.حالا این من وقتی در مسیر نوآوری با جهت روبه بالا قرار می گیرد بی شک و شبهه دگرگونی ها را یک جوری منعکس می کند و ظاهر رفتارهای طرف هم تغییراتی می کند! شما تا به حال زیاد شنیده اید که ظاهر خوب همیشه نشانه باطن روبه راه نیست و ممکن است حاصل یک دغلگری باشد اما من می خواهم بگویم حتی وقتی از مسیر نوآوری وتغییرات درونی گذشته ایم و به رفتارهای مثبت رسیده ایم ممکن است دغلی در کار باشد!
از اتفاق روزگار این دغل خیلی هم چیز شایعی است و دقیقتر بخواهم بگویم این کلاهی است که سر خیلی مان رفته است.برای روشن شدن این قضیه دوباره باید متوسل به یک تقسم بندی بشوم.انسان ها به دو دلیل در عقیده و مرامشان تغییر رویه می دهند.یا واقعا به شناخت ها و درک هایی می رسند وبر اساس آن زندگی شان رنگ عوض می کند و یا نه! شناختی در کار نیست یا آن قدر که بتواند کسی را تکان به و منجر به نوسازی شود نیست،نه به درستی، راه قبلی را می شناسد و نه چندان از سر وته این مسیر تازه خبر دارد.تغییرات او حاصل یک حس دیگر است که من با اجازه از محضر شما اسمش را می گذارم تنوع طلبی!اگر پذیرفتن این قضیه دشوار است می توانید نپذیرید اما اگر از من می شنوید، خیلی از این رنگ و لعاب هایی که عوض می شود به این دلیل آمده اند که تازه اند و راه و رسم قبلی به این دلیل کنار گذاشته شده که به یکنواختی رسیده بوده! شاید دوست داشته باشید به مذهبی شدن یک دوست یا مذهبی تر شدن خودتان دلخوش کنید و شادمان باشید اما اگر با آمدن بهار قصد رقم زدن اتفاقات مثبتی در خویش و درآرزوی شکوفایی هستید حواستان باشید یک وقت کلاه سرتان نرود.گاهی عوض شدن علاقه های ما نتیجه تنوع طلبی اند ونه تحرک خواهی و پیشرفت طلبی.خوب شدن خیلی از بدها همان قدر جدی و قابل اعتنا است که بد شدن برخی خوب ها... .

رحلت آیت الله

آیت الله حقیقی پیرمرد ساده و دلنشینی بود که اکثر کرمانی ها خصوصا قدیمی تر ها می شناختندش.سال ها امامت مسجد جمعه را بر عهده داشت و صفای سخن و سلامت عملش زبانزد بود.خدا رحمتش کند.چه روز بزرگی از دنیا رفت و غمی افزون بر غم شهادت امام رضا را بر دلمان گذاشت.

دین در چنگ فرهنگ!

صدای بلندگوها آنقدر زیاد بود که مجبور شدم بی خیال روضه امام حسین بشوم والبته چیزی که مداح تحویل مردم می داد قابل آن هم نبود که وقتم را هدرش کنم...آمدم بیرون وقدم زنان راه افتادم طرف خانه.چهاراه بازار غلغله بود.دسته های عزاداری هر کدام با علم های بزرگ مشغول خودنمایی بودند.صدای وحشتناک طبل و سنج خیابان را برداشته بود و مردم قسم می خورم به کمتر چیزی که فکر می کردند اربعین و مصیبت امام حسین بود.من هم توی این فکرها نبودم.یعنی نتوانستم به مصیبت عاشورا فکر کنم. مصیبت بزرگ تری پیش چشمم در حال نمایش بود که جا داشت برایش زار زار بگریم و بگریند. شنیدم مداحی توی قم دیروز به یکی از مراجع توهین کرده و مردم کشیدنش پائین. همین جای شکر دارد که فهمیده اند مرجع دینی مهم تر از این قیافه های ظاهرساخته ،این بازیگران بی حیای مجالس مقدس هستند. شیعه عقیده دارد تنها دین حق است و باقی فرقه ها به خاطر انحراف از سخن جاودان پیامبر(ثقلین) دچار اشتباه شده اند. اما این دین حق حالا گرفتار فرهنگ مغشوش بی سر وتهی شده است که دارد آبرویش را می برد.نمی دانم چگونه باید به دادش رسید.سر قضیه قمه زنی شاهد بودید چگونه بعضی ها جلوی ولی فقیه صف کشیدند و هیاهو کردند. و موارد مشابه . فقط می دانم که این اصلاحات فرهنگی هم فدایی می خواهد. فرهیختگان از جان و آبرو گذشته ای که دین را می فهمند و در راه برپا داشتنش با هیچ چیز و کس مصالحه ومعامله نمی کنند. نکته ای که می ماند این است که اصلاحات، خاصه وقتی به فرهنگ مربوط می شود ،ملایمت و زرنگی می خواهد وگرنه می شود تیغ برداشت و با این قصد خیر، به جان همه سنت های غلط افتاد و پیش از آن که مقدمات ذهنی اش را برای مردم فراهم کنیم خرافات را قلع و قمع کنیم که نتیجه اش جز اختلاف ،دودلی ،کینه توزی و نهایتا درز کردن دوباره خرافات از جای دیگر نخواهد داشت.خدایا روشنفکران ما را دین و دین داران ما را شعور عنایت فرما!

سیاست و حکایت تحریف اندیشه های امام

عهد بسته بودم که دیگر سیاسی نویسی نکنم و هنز هم بر همان عهدم.منتهای مراتب وقتی بعضی رفتارهای سیاسی نشان از بعضی خرابی های فرهنگمان دارد نمی توان آرام نشست و چیزی نگفت.پس:
1-خواهش می کنم،تمنا دارم،شما را به حضرت عباس اگر دیدید حرف مرا نمی پسندید به رسم آدم های پست فوری درباره همه چیز من و همه زاوایای فکر و عقیده من اظهار نظر نکنید.خصوصا در مورد این پست التماستان می کنم مرا دشمن امام و نوه امام و محرف اندیشه های امام نام ندهید و به جای رگ گردن سعی کنید شعله اندیشه تان را بالا بکشید و فکر کنید و اگر نقصی در گفتار من مشاهده کردید دوستانه با من در میان بگذارید.و مپسندید که این حقیر دست از همه جا کوتاه، از سر همین نوشتن های کوتاه هم بگذرد و یکسره از همه تان و همه مان و همه شان امید ببرد.
2-وارد اصل قضیه می شوم: کار سایت نوسازی قشنگ نبود.وقتی کسی با هر عنوان و نسبت خانوادگی و هر نوع عملکردی چیزی را به ما یادآور می شود یا که نه اصلا ابراز عقیده ای می کند ،رفتار درست این است که حرفش را بشنویم و اگر جوابی دارد بدهیم و اگر توضیحی لازم دارد مثل بچه آدم عرضه کنیم.مچ گیری و جار و جنجال و ... پسندیده نیست.
3-این از عیوب فرهنگ ماست که عادت نداریم به حرف ها نگاه کنیم و نه به گوینده.و اختصاص هم به سید حسن آقا ندارد. بسیار دیده اید که حرف هایی که جای نقد دارد چون از زبان بزرگی در آمده است ، رنگ تقدس می گیرد و بر عکس حرف های صوابی که چون حال گوینده اش را نمی پسندیم زیر پا له می کنیم.اختصاص به این جناح و آن جناح ندارد. خیلی هم به مسئله حزب و حزب محوری ندارد.علتش به روحیه بت پرستی و خداشاهی ما ایرانی ها هم خلاصه نمی شود.نمی دانم هر چه که هست و از هر جا که آب می خورد چیز خوبی نیست.
4-سید حسن آقا را من قبل از ان که نوه امامش بدانم، برایم یک عالم دینی است که حق دارد درباره دین و شریعت چه برسد به اندیشه علمای گذشته و حال و ذیل آن به نظرات حضرت امام بپردازد. به اضافه این ها نسبتشان با امام موجب آن است که احترامشان کنم. این هر دو جنبه شخصیت ایشان را دین من به من امر کرده است که محترم بدارم و نه هیچ حس و هوای دیگر. اما این احترام چیزی نیست که از من و شما و دیگران اجازه نقد کردن را بگیرد. آیا خود امام از اشتباه مصون بود که حالا نقد را هم از ساحت خانواده اما دور بدانیم؟ در بالا گفتم که البته باید نقدهایمان سالم و خالی از اغراض باشد اما آنگونه که بویش می آید برخی آقایون اصولا تصور می کنند احترام بیت امام به این است که ایشان را در هاله ای از تقدس بنشانند.این خود روشن ترین مخالفت با سیره و تفکر امام است.
5-حالا همه سینه چاک تفکر امام شده اند. خدا را شکر.اما ای کاش کار به همین جا خاتمه نیابد و بعد از آن که عده ای از این میان هر چه خواستند ماهی گرفتند و سیر شدند و حریفشان را از صحنه به در کردند فرصت آن بشود که به همه آنچه که در این سال ها اتفاق افتاده است پرداخته شود. همه رفتارهایی که از سوی همه اهالی انقلاب بروز یافته است بررسی شود و با آنچه حضرت روح الله فرموده اند مقایسه شود تا خوب متوجه بشویم که کجاها به خطا رفته ایم و کجاها از خط امام فاصله گرفته ایم و چه کسانی کردند یا اجازه دادند که دیگران راه امام را مغشوش کنند.من هم به قضیه رد صلاحیت ها ظنینم مثل خیلی از قضایای دیگر.اصلا تجربه به من ثابت کرده است که باید ظنین باشم. تجربه آدم هایی که شاگرد مبرز مبارز حاصل عمر امام بوده اند و تو زرد از کار درآمدند.(من به رفتارهای که با این فقیه شد هم ظنینم)
6-دیگر این آش شور شده است انگار. فراموش شده است که دسته دسته این مردم برای چه کشته شدند! تنها چیزی که از آن صحبتی به میان نمی آید نظر دین است درباره دعواهایمان. فکر می کردم با ظهور انقلاب فرهنگ مندرس گذشته را به تدریج دور خواهیم ریخت اما حالا می بینم که فره ایزدی جایش را به حرمت بیت داده است و از آن موضع هر حکمی که می خواهند صادر می کنند و ای کاش حداقل تا این حد به وضوح احکامشان سیاسی و جناحی نبود! سیاسی نیست؟ پس چطور وقتی جلوی چشم هزار هزار آدم گرسنه بدبخت ،میلیاردها خرج مرقد امامی شد و می شود که می گفت هر چه داریم از مردم داریم ، صدا ازکسی نه چپ نه راست در نیامد؟ این گنبد و مناره های بی نظیر مطابق بر مرام امام مستضعفین است؟قضیه سیاسی نیست؟ پس چطور وقتی توهین به امام زمان اشک مردم متدین را در آورد آقای هاشمی بغض هم نکرد و حالا هق هقشان را بر فراز منبر سیاسی عبادی جمعه می شنویم؟ بر سر چی؟ تف بر سیاست که کر و کورمان کرده است. و زنده باد مردمی که چشم و گوششان باز است و حق را در هر جلوه ونام ونشان ولباسی که باشد می شناسند و ناحق را نیز!
7-اما در مورد دفتر نشر آثار امام هم بگویم: زحمات شما در نظم و انسجام دادن و حمایت ها نسبت به نشر آثار امام و تحقیقات محققین در آرا و اندیشه های امام ستودنی است. خدا به شما توفیق بیشتر عطا کند....وکاش همه ما جایگاه خود و حد و اندازه خود را بدانیم. آقا یک بار برای همیشه بیایید روشن کنید مفسر اندیشه های امام کیست؟ کدام بچه دبستانی از شما قبول می کند که مرکز نشر آثار یک عالم بر اساس همین عنوان انحصارا وظیفه تفسیر و تشریح آراء آن عالم را داشته باشد. امام خمینی یک مرجع بی نظیر دینی(در طول تاریخ) بود و نظرات ایشان براساس اجتهاد دینی شان بوده .وظیفه تفسیر و پرداختن نظری به آراء او هم قائدتا باید بر عهده یک مجتهد و متخصص علوم دینی باشد. این شأن هم هیچ انحصاری بر نمی دارد و هر متخصصی به شرط رعایت همه زمینه ها و شرایط حق اظهار نظر و تفسیر وشرح اندیشه های ایشان را دارد. سید حسن آقای خمینی از این لحاظ است که صحبتشان درباره اندیشه های امام شنیدنی است و به نظر من شایستگی آن را هم دارا هستند. با این حساب کار به این مضحکه نمی کشد که دفتر نشر آثار در تشریح آراء امام بیانیه صادر کند و با مزه تر این که همیشه خدا این بیانیه ها پیکان حمله را رو به یک جناح خاص دارد... .شکر خدا که امام آنقدر تابناک هست که با این ناسنجیده کاری های برخی منتسبین از چشم نیفتد!
8-هنوز هم دیر نشده است.هنوز هم می توان صحیفه نور را پیش چشم گذاشت و خواند و فکری به حال این فرهنگ مادر مرده کرد که هر جایش را می گیری جای دیگرش بر زمین است.

زیر نقاب حزب الله

واکنش روزنامه حزب الله به قضیه سید حسن خمینی را مثال می زنم برای یک رفتار خشمگینانه نامتعادل پرده بردارنده از بعضی از چیزهای دیگر.حزب الله تیتر اول چنین مضمونی داشت:اقدام بی شرمانه یک سایت منتسب به دولت در هتک حرمت نوه امام. ما که البته از همان روز اول بو برده بودیم که این حزب الله اون حزب الله نیست و آدم هایش هم حزب اللهی اند نه حزب اللهی! دقت کنید .ما می دانیم معنی منتسب چیست و با حامی فرق می کند.و می دانیم تعبیرهتک حرمت واقعا کجا باید به کار برود.و می دانیم که صرف انتساب به بیت یک بزرگ برای کسی تقدس نمی آورد.و می دانیم که اگر چه کار آن سایت درست نبود اما مراجع عظام و حتی شخص حضرت امام هم گاهی مورد بی احترامی قلم هایی قرار گرفته اند و می گیرند و آب توی دل هیچ کس تکان نخورد و نمی خورد و خوب می دانیم که بقیه هم این را می دانند حتی حزب اللهی های حزب الله.
نتیجه این که واکنش روزنامه حزب الله هم مثل بقیه واکنش هایی که در عالم سیاست معمول است و غالب است از سر درد نبود که از سر بغض بود و خشم بود و کینه و از این قبیل چیزها نسبت به کسی یا کسانی که به آن ها باج نداده اند. منتهی روزنامه حزب الله ناشیانه و رو و رک از این ناراحتی ها پرده برداشت.خوب است که پرده برداشته شد اما حیف که در این ناحق گری سید حسن خمینی بهانه شد. از این جا باید گفت قضیه اخیر و موضع گیری های حزب اللهی درسی هم برای سیدحسن داشت و آن این که تا می تواند وارد این دنیای بی پدر و مادر یعنی سیاست همچنان نشود یا محتاط تر باشد که حتی حرف های حق طعمه ناحق گویان می شود که به تصفیه حساب های گروهی و جناحی بپردازند.

تلویزیونی بر مدار ساعت پریدخت...


با نمایش پریدخت فصل دیگری از فعالیت تلویزیون رقم خورد.تابوی استفاده ابزاری از زن جلوه گر در عنوان و تیتراژ شکسته شد و صدا و سیما به همین راضی شد که این فضاحت در داستان خود گذری سطحی بر مفاهیم عالی انقلابی و مذهبی داشته باشد. و باز سیاست است که برنده است و فرهنگ است که نادیده گرفته می شود. من نمی دانم تقصیر از کیست.من هیچ چیز نمی دانم. در قضیه ساعت شنی هم اتفاقات جدیدی افتاد اما انتقادهای سطحی گوش ها را بر نقدهای درست بست .در ساعت شنی رحم اجاره ای نبود تازه بود و جای صحبت و نقد و...داشت. چیزی که تازه بود یا لااقل برای سریال های تلویزیون ساخته تازه بود ورود فضاهای سیاه با شخصیت های همه و بلااستثنا روان پریش و ناسالم بود.چیزی که هرگز با جهان بینی توحیدی و قرآنی نمی سازد و فقط پیروی بود از مدی که البته دارد دمده می شود(لااقل در جریان داستان نویسی چنین است).پرونده سیاه دیگر مدار صفر درجه بود که سیاست جاده را صاف کرد تا خودکشی ،بازی زنان بدون حجاب در کنار بازیگران ایرانی راحت و بدون گیر مطرح شوند. اما این ها همه لایه رویی گندوگتاری است که دارد به تن سیماوصدا! می افتد و بعد دامن خانواده ها و مردم بدبخت را خواهد گرفت. خرابی اصلی به پس زمینه های فکری فیلم و سریال سازان مربوط است که بر مسلمات و مفرضات دنیای بدون آخرت تکیه دارد و شیفته دنیایند و مشغول دنیایند و از سر همین مشغولی و بسیاری از سر درد شهرت و پول و... برنامه می سازند و این چنین است که وقتی برای ماه رمضان هم می سازند وقتی قرار است مردم را از شیطان بهراسانند کار را خراب تر از قبل می کنند و بر خرافه ها و شبهات و نقاط ابهام مخاطب می افزایند.پریدخت نه داستان خوب داشت و نه بازیگران کار خارق العاده ای کردند و جز این نبود که پریدختی بود و پریدخت ها همیشه انگیزه خوبی(بدی) برای دیده شدن بوده اند.و همین بود وبس و دردا که داریم به عقب برمی گردیم قباحت ها یکی یکی از قبای قباحت به در می آیند.ساعت شنی داستان خوبی داشت و ساخت نو و قوی ای داشت و خوب اعماقی از جامعه خراب مان را تصویر می کرد اما چرا کسی حق پیدا می کند چونان کاربگردان ساعت شنی امنیت خاطر و سلامت ذهن مخاطب عام را با ارائه ای چنین دلهره آور و سرد و سرشار از ناامیدی به خطر اندازد؟ودر مدار صفر درجه با کاری پرهزینه و قابل از جهت ساخت و روایت روبروئیم. اما فتحی در این جا اصلاح گری را که از دست هشته است هیچ چشم بر ویرانگری های اثر خود بسته است و گذاشته است روایت تاریخ هر چه جان دارتر شود و همه چیز وهمه چیز در خدمت همین یک چیز باشد.راستی عجیب نیست که در این هر سه بسیاری دیگر از سریال های ما خودکشی اتفاق می افتد؟اگر چنین است به نوبه خود (باز هم)می گویم که واقعا نمی دانم مقصر کیست.

یک نه دیگر به فلسفه

مهدی نصیری پس از زن و تجدد حالا سراغ فلسفه رفته است تا هندسه فکری خود را در نظر خوانندگانش کامل کند.اگر چه نوع نگاه او را به فلسفه می توان از خلال آن دو کتاب قبلی هم دریافت.علاوه بر این با انتشار فلسفه از منظر قرآن و سنت جدا ل موافقین و مخالفین فلسفه خود را نمایان تر و علنی تر کرده است.چندی پیش بوستان کتاب قم کتابی در رد آرای تفکیکی ها منتشر کرد که البته اولین کتاب بوستان در این رابطه نبود.در سوی مخالفین و در جرگه نویسندگاه جز حکیمی کسی را نمی شناسیم و اگر نصیری بتواند در دل این جریان شنا کند ظرفیت زیادی برای شنیده شدن دارد.خدا همه انان را که برای ارائه دین ناب ناب تلاش می کنند موفق بدارد.
از مصاحبه مهدی نصیری درباره کتاب تازه اش؛فلسفه از منظر کتاب سنت:
ما در خیلی از موضوعات با مسائل سطحی برخورد کرده‌ایم و می‌کنیم. در حوزه‌های درسی و علمی‌مان با خیلی از موضوعات محققانه برخورد نکردیم و متاسفانه خارج از مدار تحقیق عمل کردیم. از جمله راجع به بحث اخباریون و اخباریگری. الآن تصور غالب از اخباریون، این ماجرای مشهوری است که در آثار بعضی از بزرگان ما ذکر شده که یک عالم اخباری بود که بچه‌اش مرد و روی کفن بچه‌اش نوشت «اسماعیل یشهد ان‌لااله‌الاالله». به او گفتند تو که اسم پسرت اسماعیل نیست. اسم پسرت مثلا حسن است، چرا این جوری می‌نویسی؟ او گفت چون امام صادق(ع) روی کفن پسرش نوشت «اسماعیل یشهد ان‌لااله‌الاالله» من نمی‌خواهم از نص عدول کنم، پس من هم می نویسم اسماعیل! ولی آیا واقعا نماینده جریان اخباریگری این آقا بوده است که یک برخورد غیراصولی این جوری کرده است؟

زنده باد آغاز برای پايان

این چندمین بار است که نقل مکان می کنم و دلیلش را درست نمی دانم و نداانستن معنایش نبودن نیست وانگهی مگر همه کارهای دیگرمان دلیلی دارد؟خوشا به حال آن کس که این چنین است اگر چه بر او روزگا امروز بسیار سخت خواهد گرفت...

محبوب ترها