سوغات مشهد


1- به هر آنچه در تظاهر آید شک کن!
2- بشکسته شو تا جان سالم به در ببری!
توضیح 2:تا خودی برای خود قائلی وخود را کسی می بینی در معرض همه جور آفاتی هستی.

نوشتن متکا می خواهد

دوستی داشتم که وقتی می خواست بنویسد باید به رو دراز می کشید یک متکای بزرگ می گذاشت زیر سینه اش و یک جورایی کله اش را می کرد توی کاغذ. غیر این بود به سختی می توانست بنویسد. نمی دانم این اثر آن جور دراز کشیدن بود یا متکایی که پهن شده بود روش یا چیز دیگر ولی به طور یک قاعده کلی در نوشتن وجود دارد وآن لزوم متکا در نوشتن است!
شما نمی توانید بنویسید و خوب بنیسید بدون این که متکا داشته باشید. این متکا چند جا باید وجود داشته باشد. یکی در ساختار نوشته است وبه فن نویسندگی بر می گردد. یعنی جدا از این که چه می نویسید باید نوشته شما تکیه گاهی داشته باشد و منسجم باشد و از پراکندگی و بی ثباتی در صورت وشکل ظاهری به دور باشد. این به کنار! متکای دوم..
متکای دومی که لازم است تهیه کنید در فکر کردن به کارتان می آید. این متکای دوم حتمن مهم تر است ودلیلش هم همین که هر کی ماندگار شده است در تاریخ هنر وادبیات به واسطه این متکا بوده هر چند چندان بر متکای اول تکیه نکرده باشد... .
متکای فکر با جتجوی کنجکاوانه ی آزادانه وحقیقت طلبانه ی جسورانه به دست می آید وبه مطالعه وشنیدن و تفکر سالم نیازمند است. این متکا البته وجود دارد و در همه وجود دارد اما باید کشف شود و عیان شود تا بشود بر آن تکیه زد و نوشت.
متکای فکر اما کجاست؟... هیچ جا جز در خود.
می دانم که تا چه حد حرفم مغلق است وخام می نماید. این مقدمه ای است بر نوشته هایی که درباره نوشتن و شناخت نوشته ام ومفصل است و خواهم گفت که چیست وکجاست...
کشته غمزه تو شد حافظ ناشنيده پند / تيغ سزاست هر که را درد سخن نمي‌کند

شلنگ بينداز شاعر

محتوای این شعر(هر قدر از آن فهمیدید) ربطی به هیچ چیز خاصی در ذهن من ندارد و کاملا همین جوری ازش خوشم آمد وآوردمش این جا.
آواز پسامدرن
منوچهر آتشی:

شلنگ بينداز شاعر
و روي مصراع هاي در هم خليده ي خود برقص
ديگر
رؤيا براي ما تره هم خرد نمي كند
تا چه رسد به برگ هاي معطر نعنا
ديگر
خيال هم براي ما تربزه خرد نمي كند
تا چه رسد به برگ هاي تازه ي ريحان
خدا به قايق هاي تاريك به جزيره هاي بي نام سفر داده شده تا
شلنگ بينداز شاعر
انگار كن تمام كودكان افريقا و هند
سير كباب جگر طاووسند
انگار كن امريكا
توطئه نمي كند به مغز و لباس يهودان
يا انگليس به لباس قديسان جهان
و ژاپني ها از اين پس ماشين ها را
با آب اقيانوس مي سازند نه جگر زليخاي زمين
و در خيابان هاي تهران رودهانه هاي زلال جاري مي شود
شلنگ بينداز شاعر
و روي مصراع هاي در هم لقيده ي خود برقص
اما
اين چوب هاي پوسيده زير
بال پروانه ها هم دوام نخواهد آورد
تا چه رسد به پاهاني ديلاق تو
شلنگ بينداز شاعر
انگار كن كه كويرها سراسر چمنزار هاي بهشتند
اما خدا براي ما تره هم خرد نخواهد كرد
و انسان
يكسره گرگور سامسا است
و تو اگر خودت را بكشي هم
نمي توان از اين ميز ميان
پذيرايي بالا بروي
تا خرده نان فانتزيي به شكم بكشي
با اين همه شلنگ بينداز شاعر
و چون سگان آبي
هيزم به راه نهرها انبوه كن

شب قدرها و تقدیرها


شب قدر هم شب قدرها و اندازه‌هاست و هم شب تقدیرها و برنامه‌ریزی‌ها. آنچنان که یک خیاط مراحل دوختن لباسی را دنبال می کند، مومن در مرحله اول به خویش می پردازد برای شناختن اندازه‌ها، کمی‌ها و زیادی‌ها، ظرفیت‌ها و توانایی‌ها، زشتی‌ها و زیبایی‌ها و همه چیز دیگر درباره خود تا طرخ وبرنامه ای که برای زندگی اش می دوزد ، مناسب اندازه های آن باشد و در مرحله دوم به دنبال یافتن زیباترین مدل ها و الگوها ، به کند وکاش می پردازد ، هدف‌هایش را مشخص می کند، مسیرش را تعیین می کند،برنامه هایش را می چیند وکارهایش را مشخص می کند تا همه قسمت های لباسش تکمیل شود.
اگر شب قدری به این محتوا و به این هر دو بخش گذشت، واقعاً درک شده است وگرنه با بی‌شمار لحظات دعا و استغفار و قرآن با همه اجر و ارزشی که دارد فرصت این شب، قدر دانسته نشده. اگر ارزش این شب برتر از هزار شب است اتفاقی که در آن برای انسان می افتد باید سنخیتی با این ارزش بالا داشته باشد و چه اتفاقی مهمتر از این که انسان شناخت هایش را تکمیل کند و برای سعادت خود برنامه ریزی کند. به راستی بهترین شب برای نزول قرآن به عنوان برنامه جامع زندگی ،همچنین شبی است که انسان در آن به برنامه ریزی برای زندگی خویش دعوت شده است.
اما اگر محتوای اصلی شب قدر این است، آداب و اعمالی که برای این شب توصیه شده است چه وجهی دارد؟
جدا از اهمیتی که برای تفکر و عفراگیری علم در میان اعمال شب قدر ذکر شده است ،سرّ اعمال عبادی را هم باید در محتوا و هدف آن‌ها جستجو کرد. اگر کسی به فکر شناختن و ساختن خویش باشد، تک تک این اعمال را ـ اعمال دینی و نه رسوم اجتماعی ـ با حرف‌ها و حس‌هایی که در خود نهفته دارد مناسب‌ترین زمینه برای بارور کردن اندیشه‌هایش خواهد یافت. اعمال شب قدر خصوصاً در ادعیه و مناجات‌ها و آیه‌های توصیه شده اولاً شناختی واقعی از انسانیت انسان به دست می‌دهند و ثانیاً با بر شمردن قله‌ها و اوج‌ها و نشان دادن زیبایی‌ها و عظمت‌ها، ضمن تصویر مدل مطلوب، او را به مقایسه و پیدا کردن ضعف‌ها و کاستی‌ها و فاصله‌ها وا می‌دارد.
اما آن که برای اندازه‌گیری خویش و ریختن برنامه یکساله خویش وارد این شب نشده است نه این که گناهانش بخشوده نشود، نه این که ثوابی و توشه‌ای نبرد اما در شبی که خداوند سرنوشت یکساله ما را تعیین می‌کند چگونه می‌توان به همان یک شب اندیشید و آن را به سالی بلکه به زندگی‌ای که پیش روست گره نزد؟

در امتداد من...



عارفه من در حالیکه روسری مادر به سر و خودکار پدر به دست داره به چگونگی تعامل با پدر عجق وجقش فکر می کنه:تصویر دوم!
و...البته گاهی هم سعی می کنه
از نگاه پدر به دنیا نگاه کنه:تصویراول

دیالوگ


گفت: خسته به نظر می رسی امروز!
گفتم: خسته؟ نه ! من به این زودی ها خسته نمی شم. اتفاقا از آدم های خسته خیلی هم بدم می آد.
گفت: جدی؟ پس چته؟ توی همی انگار!
گفتم: نه بابا! من همیشه همین جوری ام. ریختم این جوریه. چیزیم نیست.
گفت: جدی ؟ خدا رو شکر.
گفتم: خدا رو شکر که ریختم این جوریه؟
گفت: نه! که چیزیت نیست. آخه حرف زدنت هم مثل آدم های شکست خورده می مونه.
گفتم: نه بابا! کاش شکست خورده بودم، شکست پل پیروزیه!
گفت: پس از نشکستن دلخوری؟
گفتم: حالا کی گفته دلخورم؟ بی خیال بی خیالم. بی خیال همه شکستن ها و نشکستن هام.
گفت: پس باید خیلی شاد و شنگول باشی. چون از همه چیز آزادی!
گفتم: نه. نه که بی خیال شده باشم. یعنی سعی می کنم بی خیال باشم.
گفت: یعنی می خوای بی خیال باشی ولی نمی تونی هان؟
گفتم: نه. نه که نتونم. می دونی...
گفت: خیلی خب بسه ! اصلا تو الان کاملا فولی. هیچ مشکلی هم نداری. خوبه؟ حالا پاشو بریم یه هوایی بخوریم بلکه...
گفتم: نه نه. خودت تنها برو.
گفت: چرا؟
گفتم نمی دونم. انگار خسته ام...

محبوب ترها