مربوط به صفحه
پاره داستان
خودکشی
سنگ را برداشت تا بزند به نشانه ای که کاشته بود صد متر آن ور تر. سنگ سرد را در دست فشرد چشم هایش را ریز کرد وبه قوطی خالی کمپوت خیره شد نفسش را حبس کرد بعد توی یک نیمچرخ دستش را عقب برد و وآماده پرتاب شددر همین لحظه گنجشکی آمد و نشست روی قوطی. قوطی کمی لق لق خورد. گنجشک پرید بالا وقوطی دلنگ دلونگ افتاد پائین . بعدش هم گنجشک نشست همانجا جای قوطی و سرش را بالا گرفت وشروع کرد به جیک جیک کردن...
محبوب ترها
-
کوری واخلاق کوری روایت انسانیت انسان هاست در شرایطی که ابتدائا به نظر غیرعادی می آید اما چنین نیست وگویا با وجود رخداد مشخصی مثل کوری مرز ...
-
چگونه می شود قرآنی زندگی کرد؟ جواب به این سوال اصلا سخت وپیچیده نیست به این شرط که به یک سوال مهم تر جواب روشن و محکمی داده باشیم.آیا می خوا...
-
آقای سلحشور عزیز در وبلاگ خود از پشتوانه تحقیقاتی سریالی که ساخته است دفاع کرده است.و خوب شد که این کار را کردند تا ثابت شود که متاسفانه هم...