حاج آقابهداشت

امروز تو لونه زنبورها بودم. می دونید که چی می گم؟ یه سید جلیل القدر! اومدم نشست کنارم. با یه چیز نامربوط سیاسی سعی کرد سر صحبت را باز کند ولی سکوت ملیح بنده رو که دید اول پرسید شما طلبه اید؟ گفتم بله. بعد در یک چرخش غافلگیر کننده از بحث سیاسی به یکی از فضائلشون اشاره کردند که بله من به دوستانم می گم هر عیبی که در من می بینند به من بگویند و از این قسم مقدمه چینی ها به اضافه این که ظاهر وباطن چه ربطی به هم دارند وخداست که از باطن خبر دارد و ما ناچاریم بر اساس ظاهر قضاوت کنیم ومثلا پشت سر ریش تراشیده نمی شه نماز خوند و از این حرف ها. حقیر تا آخرین لحظات امیدوار بودم همه این ها به خودی خود اصل فرمایشات حضرت آقا باشه و نخواد بر اساس این مقدمات بساط امر ونهی و توصیه برام پهن کنه. اما ایشان همچنان که انتظار می رفت نتوانست طاقت بیاورد و سعی کرد با زبان نرم حالی من کند که ناخن بلند زیبنده یک طلبه نیست و به یک دو تا روایت هم فی المجلس اشاره کردند و ابراز امیدواری که همین جمعه انشاالله کوتاه بفرمائید.حالا حدس بزنید که من چکار کردم در جواب! هیچی سعی کردم لبخند یکنواختی که از اول افاضات ایشون داشتم ذره ای دچار نوسان نشود ...راست راستی چه مردم نجیبی داریم که آخوندجماعت را تحمل می کنند!

محبوب ترها