هستی 3

یکی دوساعت مانده به دلنگ دولونگ مسخره رادیو تلویزیون و موعد بی محتوای مردم مانده است...همه جا شلوغ است .خیابان ها وکوچه ها وقلب ها! همه قلب ها جز قلب من وتو که بعد از تارومار سال ها حالا خلوت شده است.راستی قلب من بی تاب تر است یا قلب تو؟ من مشتاق ترم به ماندن یا تو ؟ صداها می آیند و می روند ...یا نه، تغیر می کنند اما همیشه جاری اند. گوشم پر است از هیاهوی جهل وعلم. از دعوی بی مهابای عشق . از نجوای زبان های ترک خورده بااساطیر واژگون. مانده ام ماندنی که بنیان ها را برباد می دهد و زیر را زبر می کند. ماندنی علیه خویشتن پرستی مقدس مردی که بر خواندنی ها تکیه نمی کرد و بر یافتنی هایش مصر بود. مردی که می پذیرفت تجربه کند هرگاه که بدان خوانده شود...اما تجربه نه تنوع سرکشانه بی دلیل . من اهل شکستنم و هر آنچه در ان اصالتی وریشه ای نیابم می شکنم. اما آنچه به درستی اش یقین دارم چگونه می تواند به دست من شکسته شود؟ می دانم که با خیلی از این تجربه ها که مرا بدان می خوانی هیچ اتفاقی در عالم نمی افتد و آسمان به زمین نمی آید. همین طور است. با کشتن امام حسین هم ظاهرا هیچ اتفاقی نیفتاد حتی به عقیده من هیچ تغییری در آسمان وزمین هم رخ نداده است و هرچه درین باره گفته اند دروغ است. لازم نیست اتفاقی بیفتد. این ها آزمون های صبر خداست. با تجاوز های ما هیچ اتفاقی نمی افتد و خود انسان بهتر از هرکسی می تواند با آن کنار بیاید. حتی فطرت هم در این میان یک کشک آبکی است. بعد از بزرگترین گناه ها همه چیز به همین زیبایی می ماند که قبل از آن است اگر زیباتر نشود و این عجیب نیست.
گناه! مرزهای گناه از تعریف ما بیرون است چون انسان قدرت آن را دارد که هیچ گناهی را باقی نگذارد وککش هم نگزد. باور کن انسان قدرت آن را دارد که همه چیز را توجیه کند ...به وقتش...وقتی لازم باشد پایبند ترین انسان ها به اصول انسانیت که انسان را پایه تشخیص حدود دانسته اند مرزها را بازتعریف می کنند و همه کار می کنند به نام انسانیت...جای پا عزیزم جای پا...گناه آن است که انسان را نابود می کند. اگر حدود هر کسی درون او تعریف می شود اگر با شهود درونی او به دست می آید آنگاه که با دیگران متفاوت می شود چه کسی درست می گوید؟ چه کسی می داند که چه کسی راستگو تر سالم تر وفهمیده تر است؟
...
سکوت می کنم تا خودت نیز همراه من حرف هایت را یکبار دیگر بشنوی. بشنو از خودت که بر کدام خاک خانه می سازی. از دین جهال به کدام بیغوله پناه می بری...دین تکه پاره سفسطه آلود موش خورده را بیا با هم دور بریزیم اما مباد که تجربه ها که ایمن از تلبیس ابلیس نیستند گوش ما را ببندند. مباد که کفر که نادیدن چیزی هر چه اندک که به حقیقت بودنش پی برده ایم ما را کور کند...ما را کر کند وقلبمان قفل شود. بیا...تجربه کن. دغدغه راه را کنار بگذار مقصد را فراموش کن و چشم به حقایق کوچک بگشا. بیا بپذیر حقیقت هایی را که هنوز برایت روشن است
...
ادامه ادامه ادامه

محبوب ترها