مربوط به صفحه
پاره داستان
چشمهایش
در 28 سالگی ناگهان چشم های زیبای دختری همسن وسال خودش را که وقت بازگشتن از دبستان دیده بود به یاد آورد. آن روزها کسی در درونش او را از خیره شدن به چشم ها بازنمی داشت و تا مادر دخترک دست او را نکشید ونبرد تماشایشان کرد و وقتی به خانه رسید چشم ها را نقاشی کرد وجایی که بعدها نتوانست به یاد بیاورد که کجاست پنهان کرد و دیگر به آنها فکر نکرد. در 28 سالگی دفترچه هزار برگی خرید وبه خانه رفت...
محبوب ترها
-
کوری واخلاق کوری روایت انسانیت انسان هاست در شرایطی که ابتدائا به نظر غیرعادی می آید اما چنین نیست وگویا با وجود رخداد مشخصی مثل کوری مرز ...
-
چگونه می شود قرآنی زندگی کرد؟ جواب به این سوال اصلا سخت وپیچیده نیست به این شرط که به یک سوال مهم تر جواب روشن و محکمی داده باشیم.آیا می خوا...
-
آقای سلحشور عزیز در وبلاگ خود از پشتوانه تحقیقاتی سریالی که ساخته است دفاع کرده است.و خوب شد که این کار را کردند تا ثابت شود که متاسفانه هم...