این چه مخملی است که می بافی محسن خان!


نامه اخیر محسن مخملباف به رهبری ایران را باید با لحاظ کردن شخصیت و روحیه آقای مخملباف و موقعیت فعلی او از یک سو و جو فعلی حاکم بر جمهوری اسلامی سنجید
مخملباف هنرمند متعهد سال های دور وهنرمند بی قید وبند حالا اصولا در هر جبهه ای که قرار می گیرد شمشیر را از رو می بندد. نمی دانم با نوشته هایش چقدر آشنائید. خصوصا آن دسته از نوشته های او که مربوط به دوره گذار اوست یعنی وقتی که تعلقات گذشته اش داشت رنگ می باخت. سردرگمی تاریک و مایوس کننده آن روزها اگر به اینجا یعنی فراری هراسان ورو به جهت مخالف نمی داشت لاجرم باید به خانه نشینی و تریاک و غرغرهای بی سرانجام ختم می شد که برای بعضی ها شد.
حالا در این موقعیت یعنی در برابر مانیتور رسانه هایی که به طور یکدست و متفق به دروغپردازی و سناریو نویسی علیه جمهوری اسلامی مشغولند توقعی جز این از چون اویی نمی رود. مخملباف اگر قدرت آن را داشت که حق وباطل را کاملا از هم جدا کند سال ها پیش از این به خاطر انحرافاتی در جبهه حق به دامن باطل زینت داده شده پناه نمی برد( هم در اندیشه و هم سرزمین).
از سوی دیگر جمهوری اسلامی امروز دستخوش بی تدبیری عده ای از مسئولین وخواص است. رسانه ملی از طرفی و برخی چهره های تاثیر گذار از جانب دیگر با تمام تندی وحدت سعی در طرد مفتضحانه معترضین دارند . درست است که طرف معترض دچار سوءتفاهم است و ناجوانمردانه عمل کرده است اما اگر کار آن ها آب به آسیاب دشمن ریختن است ، واکنش های عجولانه وبدون برنامه ریزی شده دوستان هم از رهگذر سوق دادن جبهه ای از داخل به بیرون و در اردوی دشمن به گونه ای دیگر کمک به دشمن است.
در چنین جوی است که مظلومیت هایی به تصویر کشیده می شود و مخملباف خیال خام برش می دارد که یزید دوباره ای در تاریخ جسته است

محبوب ترها