مربوط به صفحه
پاره داستان
عشق چيست؟
سه تن در تاریکی شب گرد آتشی حلقه زده بودند و از هر دری سخنی می گفتند تا سخن به عشق کشیده شد. اولی به آتشی که افروخته بودند اشاره کرد وگفت: عشق آتشی است که خودمان می سازیم همچنان که خاموش کردنش به دست ماست. در همین لحظه برقی در آسمان درخشید و صاعقه، آتشی در جنگل مجاور آن ها انداخت. دومی به جنگلی که داشت دود می شد نگریست و با لحنی خالی از هرگونه تردید گفت: عشق صاعقه ای است که از قدرت آدمی خارج است هم وجودش و هم کنترل وخاموش ساختنش. اولی سخن او را نپذیرفت و با او وارد مجادله ای شد که تا صبح به طول انجامید.در این میان سومی که چندان با بحث واستدلال میانه خوشی نداشت نظاره می کرد وپیوسته خمیازه می کشید. اما وقتی بحث اولی ودومی بی نتیجه ماند هر دو منتظر شنیدن نظر او شدند.سومی با چشمانی خواب الود خمیازه دیگری کشید و بی آنکه تکانی بخورد گفت: عشق چون خورشید است، به وقتش می آید وسروقت هم می رود! این سه تن، عقل و دل وشهوت بودند.
محبوب ترها
-
کوری واخلاق کوری روایت انسانیت انسان هاست در شرایطی که ابتدائا به نظر غیرعادی می آید اما چنین نیست وگویا با وجود رخداد مشخصی مثل کوری مرز ...
-
چگونه می شود قرآنی زندگی کرد؟ جواب به این سوال اصلا سخت وپیچیده نیست به این شرط که به یک سوال مهم تر جواب روشن و محکمی داده باشیم.آیا می خوا...
-
آقای سلحشور عزیز در وبلاگ خود از پشتوانه تحقیقاتی سریالی که ساخته است دفاع کرده است.و خوب شد که این کار را کردند تا ثابت شود که متاسفانه هم...