همه چیز را
تمام کردیم
...
وبعد از مدت ها که عقده بازیگوشی
فرصت بزرگ شدن را
از من گرفته بود
دل به وسوسه دادم
و خرد را گذاشتم یک چند روز تماشا کند
تا وقتی برمی گردد این بار مقتدرانه حکم براند.
همه چیز را تمام کردم
با خودم
همه چیز را
تمام
کردم با همه چیز تکلیفم را روشن
همه چیز را تمام وپل های برگشتن به جهنم را
خراب کردم...پس از آن که همه چیز را خراب کردم
و عقده بازیگوشی از سربه در...
خرد نیمه جان...
و خاطره آه های ناتمام
در سرزمینی دور که مردمش نزدیک می نمودند از فرط دوری
و زبانشان تشنه بود
بی آنکه رمقی در پایشان مانده باشد...
در جست و جوی آب..
سراب نوش جان مردم مست..
زنگ مدام زمزمه هایمان در گوش
همه چیز را..
حسرت گنگ
و بازی سنگین کودکی که..که..
تمام شد!
پ. به خاطر این مطلب از همه کسانی آن را خواندند عذر می خوام.
محبوب ترها
-
کوری واخلاق کوری روایت انسانیت انسان هاست در شرایطی که ابتدائا به نظر غیرعادی می آید اما چنین نیست وگویا با وجود رخداد مشخصی مثل کوری مرز ...
-
چگونه می شود قرآنی زندگی کرد؟ جواب به این سوال اصلا سخت وپیچیده نیست به این شرط که به یک سوال مهم تر جواب روشن و محکمی داده باشیم.آیا می خوا...
-
آقای سلحشور عزیز در وبلاگ خود از پشتوانه تحقیقاتی سریالی که ساخته است دفاع کرده است.و خوب شد که این کار را کردند تا ثابت شود که متاسفانه هم...