درباره یک اسماعیل



1. تحول اسماعیل یک تحول درونی است و وقتی از قبل معلوم نیست درباره زندگی چگونه می‌اندیشد اطرافش را چگونه می‌بیند و نسبت به اتفاقات اطرافش چه تحلیلی دارد، جزئیات این تحول هم پنهان می‌ماند. این ضعف وقتی آشکارتر می‌شود که اسماعیل قرار است مسیری غیرعادی را طی کند و متحول شود. این تحول از اصل چندان از این رو به آن رو نیست اما به هر حال این انتخاب رویه جدید دلایلی می‌خواهد. اسماعیل با خاطرخواهی و شکست در آن دچار حس‌های جدیدی می‌شود که به درونی‌ترین لایه‌های نفس انسان مربوط است اما چگونه این حس‌ها منجر به این مسیر می‌شود؟ در حالی که ظاهراً هیچ ربطی به هم ندارند؟ اتفاق؟ اتفاق، طبیعی‌ترین جوابی است که خواننده خواهد گرفت چراکه منطق قوی‌تری در این‌باره پیدا نخواهد کرد. اسماعیل چرا به مسجد می‌رود چرا از وسوسه نرفتن هم در امان می‌ماند؟ چرا کتاب می‌خواند؟ چگونه این حس کنجکاوی ناگهان در او بیدار می‌شود؟ جواد چگونه و با چه حرف‌هایی به او خط می‌دهد؟ آیا جواد واقعاً اسماعیل را با نگرش جدید آشنا ساخته یا او را با اطلاعاتی پراکنده و لحنی انقلابی برانگیخته است؟ به نظر می‌رسد خواننده حق دارد نتیجه بگیرد روی‌کرد جدید اسماعیل حاصل شکست در مسیر عشق و عقده نهفته اوست. نویسنده سعی می‌کند با تصویر صحنه‌هایی از پیش، اسماعیل را صاحب عزت‌نفس معرفی کند اما چگونه این عزت‌نفس به مسلمانی کردن و مسجدی شدن گره می‌خورد. این در صورتی است که این عزت‌نفس یا هر چیز دیگری را گرای نویسنده برای شناخت زمینه‌های شخصیتی اسماعیل بدانیم وگرنه اسماعیل در واقع همان طور انقلابی می‌شود که عاشق شده بود یعنی به تدریج و بی‌آن‌که خودش بداند دقیقاً کی!
2. «تو کی هستی» مهم‌ترین جمله‌ای است که در این رمان می‌توانید بیابید. مهم‌ترین، همیشه جمله‌ای است که مغز تمام نوشته را در سر دارد، اما همین جمله در حالی که می‌توانست محمل خوبی برای اندیشیدن اسماعیل و بیان این اندیشیدن در مسیر زمانی تحول باشد در خود متوقف شده و روایت داستان بهره‌ای از این سؤال نمی‌برد، خواننده از آنچه در ذهن اسماعیل می‌گذرد آگاه نمی‌شود وانگهی انگار چیزی جز همین یک جمله ذهن اسماعیل پر مطالعه را سرگرم نمی‌کند و در مسیر گذار اسماعیل از گذشته‌اش به آینده، چیزی به «تو کی هستی» اضافه نمی‌شود. تکرار می‌شود و محو می‌شود؛ بنابراین جز فرو رفتن در یاد سارا فایده‌ای ندارد و نشانی از هیچ چیز نمی‌شود جز همین یاد و همین دلدادگی.
3. داستان اسماعیل حاوی وقایعی است که به موقع خاصی از تاریخ مربوط است یا بگو داستان اسماعیل روایت زندگی فردی است که با شرایط خاص یک دوره خاص گره خورده. در این داستان و گونه‌های شبیه به آن، شرایط و مقطع تاریخی در چگونگی داستان و سیر اتفاقات در بیرون و درون افراد دخیل است، لذا هر چه این مقطع تاریخی جدای از اتفاقات داستان برای مخاطب روشن‌تر باشد داستان گویاتر است. داستانی این چنینی نیازمند بازگو کردن حداقل‌هایی از تاریخ خود است تا آن چه رخ می‌دهد ملموس‌تر و پذیرفتنی‌تر از آب دربیاید. اما نوشته امیرحسین فردی نشانی از این قبیل اشارات نیست. نویسنده اسماعیل هیچ ضرورتی نمی‌بیند مخاطب خود را از محدوده زمانی اتفاقات آگاه کند و از آن به حداقل‌هایی که می‌تواند جریان را بین 10 تا 20 سال در نوسان بگذارد اکتفا می‌کند. خواننده خود باید حدس بزند که مثلاً دستگیری جواد حول و حوش چه سال‌هایی باید باشد، اگر بتواند چنین کاری بکند! و این می‌تواند لطمة جدّی‌ای را به فهم درست آن‌چه اتفاق می‌افتد وارد کند و چون این هست داستان اسماعیل در رابطه‌اش با انقلاب مردم ایران بیش‌تر به صورت یک رشته اتفاقات نمادین جلوه می‌کند تا چیز دیگر.

محبوب ترها