چندگانه ی فلاکت

1-کیف قاب ها را گرفتند.تلوبزیون با آن ها مصاحبه می کرد و هر کدام می گفتند که چند مورد کیف قاپی داشته اند.همه داشتند تأسف می خوردند و البته مسرور بودند که این ها را گرفته اند و من با خودم حساب می کردم آن ها چند تا کیف را باید قاپیده باشند تا بشود صد میلیون.وچند تا می شود یک میلیارد و چند سال لازم است تا یک کیف قاپ پرکار صاحب میلیاردها تومان پول شود و تعجب می کردم که چرا باید این بدبخت ها را بگیرند و خیلی های دیگر رها باشند با وثیقه و بدون وثیقه!
2-چند روز پیش کتابی دیدم چاپ سروش نوشته علی کردان.حرف های جالبی آن جا بود درباره سیاست و فرهنگ و در همه ان ها نگاه مذهبی حاکم.(یک جور مذهب خاصی که خودتان می دانید).و البته خود این کتاب و نویسنده محترم یک پیام بزرگ داشته:حرف زدن کار چندان دشواری نیستوهمونی که سعدی هم انگار یکجایی گفته:به سخندانی نیست!
3-مناره های مسجد جمکران را خیلی وقت است که از نزدیک ندیده ام اما هر گاه که به مهدویت می اندیشم یاد مناره های جمکران هم می افتم.خوب کاری است ایت بتنی های مجلل!می دانید چرا چون لابد خیلی زشت است که آدم با یادآوری امام زمان ومهدی و منجی بشریت به یاد مردم فقیر وبدبخت حومه مسجد جمکران بیفتد.باید یک چیزی توی جمکران باشد که حواسمان را از واقعیات زشت اطراف برای لحظاتی دور کند.چی بهتر از مناره.ظاهرا برخلاف آنچه که امام می فرمود اسلام به مناره های اینچنینی احتیاج دارد.

محبوب ترها