نوشتن متکا می خواهد

دوستی داشتم که وقتی می خواست بنویسد باید به رو دراز می کشید یک متکای بزرگ می گذاشت زیر سینه اش و یک جورایی کله اش را می کرد توی کاغذ. غیر این بود به سختی می توانست بنویسد. نمی دانم این اثر آن جور دراز کشیدن بود یا متکایی که پهن شده بود روش یا چیز دیگر ولی به طور یک قاعده کلی در نوشتن وجود دارد وآن لزوم متکا در نوشتن است!
شما نمی توانید بنویسید و خوب بنیسید بدون این که متکا داشته باشید. این متکا چند جا باید وجود داشته باشد. یکی در ساختار نوشته است وبه فن نویسندگی بر می گردد. یعنی جدا از این که چه می نویسید باید نوشته شما تکیه گاهی داشته باشد و منسجم باشد و از پراکندگی و بی ثباتی در صورت وشکل ظاهری به دور باشد. این به کنار! متکای دوم..
متکای دومی که لازم است تهیه کنید در فکر کردن به کارتان می آید. این متکای دوم حتمن مهم تر است ودلیلش هم همین که هر کی ماندگار شده است در تاریخ هنر وادبیات به واسطه این متکا بوده هر چند چندان بر متکای اول تکیه نکرده باشد... .
متکای فکر با جتجوی کنجکاوانه ی آزادانه وحقیقت طلبانه ی جسورانه به دست می آید وبه مطالعه وشنیدن و تفکر سالم نیازمند است. این متکا البته وجود دارد و در همه وجود دارد اما باید کشف شود و عیان شود تا بشود بر آن تکیه زد و نوشت.
متکای فکر اما کجاست؟... هیچ جا جز در خود.
می دانم که تا چه حد حرفم مغلق است وخام می نماید. این مقدمه ای است بر نوشته هایی که درباره نوشتن و شناخت نوشته ام ومفصل است و خواهم گفت که چیست وکجاست...
کشته غمزه تو شد حافظ ناشنيده پند / تيغ سزاست هر که را درد سخن نمي‌کند

محبوب ترها